کیتارو هنرمندی متفاوت
ماسانوری تاکاهاشی (به ژاپنی: 高橋 正則) آهنگساز و نوازنده ژاپنی در ۴ فوریه ۱۹۵۳ در شهر تویوهاشی در کشور ژاپن بدنیا آمد. بعدها دوستان او نام مستعار کیتارو (به ژاپنی: 喜多郎) را براي وي برگزیدند.
او سابقا ساکن ایالت کلرادو در آمریکا در مزرعه شخصی خود بود اما هم اکنون ساکن شهر سباستوپل در شهرستان سونوما در شمال سانفرانسیسکو می باشد.
نوجوانی و جوانی
او در خانوادهای به دنیا آمد که پیرو مذهب شینتو بودند. پدر و مادر او هر دو کشاورز بودند. او از کودکی متوجه میشود که با دهقانان اطراف خود متفاوت است و همیشه در سرش صدای موسیقی میشنود. پس یک گیتار میخرد و بدون معلم و با روش سعی و خطا، گیتار نوازی میآموزد. به گفته خودش او که هرگز معلم نداشته، آموختهاست که تنها به گوشها و احساسات خود اعتماد کند. باورش دشوار است، ولی یکی از بزرگ ترین آهنگسازان جهان سواد موسیقی به مفهوم کلاسیکش را ندارد. او میگوید : من هرگز تحصیل نکردهام.
من نمیتوانم نتهای موسیقی را بخوانم یا بنویسم. اما انگشتانم حرکت میکنند و من متعجب میشوم که این موسیقی از کجاست، من آهنگهایم را مینویسم ولی در واقع آنها متعلق به من نیستند. همین آوای درونی او را بر آن میدارد تا پس از پایان دبیرستان، قید شغلی را که پدر و مادر برایش در شرکتی محلی دست و پا کرده بودند، بزند و راهی سفر به شهرهای بزرگ ژاپن شود تا شاید بتواند در آن جا موسیقی را به حرفه خود تبدیل کند.کیتاروی جوان در ابتدا مجبور میشود در رستورانهای توکیو و یوکوهاما گارسونی کند، اما کم کم به دلیل تجربه اش در نواختن چند ساز مختلف توانست در کلوبهای شبانه به عنوان نوازنده استخدام شود.
او سابقا ساکن ایالت کلرادو در آمریکا در مزرعه شخصی خود بود اما هم اکنون ساکن شهر سباستوپل در شهرستان سونوما در شمال سانفرانسیسکو می باشد.
نوجوانی و جوانی
او در خانوادهای به دنیا آمد که پیرو مذهب شینتو بودند. پدر و مادر او هر دو کشاورز بودند. او از کودکی متوجه میشود که با دهقانان اطراف خود متفاوت است و همیشه در سرش صدای موسیقی میشنود. پس یک گیتار میخرد و بدون معلم و با روش سعی و خطا، گیتار نوازی میآموزد. به گفته خودش او که هرگز معلم نداشته، آموختهاست که تنها به گوشها و احساسات خود اعتماد کند. باورش دشوار است، ولی یکی از بزرگ ترین آهنگسازان جهان سواد موسیقی به مفهوم کلاسیکش را ندارد. او میگوید : من هرگز تحصیل نکردهام.
من نمیتوانم نتهای موسیقی را بخوانم یا بنویسم. اما انگشتانم حرکت میکنند و من متعجب میشوم که این موسیقی از کجاست، من آهنگهایم را مینویسم ولی در واقع آنها متعلق به من نیستند. همین آوای درونی او را بر آن میدارد تا پس از پایان دبیرستان، قید شغلی را که پدر و مادر برایش در شرکتی محلی دست و پا کرده بودند، بزند و راهی سفر به شهرهای بزرگ ژاپن شود تا شاید بتواند در آن جا موسیقی را به حرفه خود تبدیل کند.کیتاروی جوان در ابتدا مجبور میشود در رستورانهای توکیو و یوکوهاما گارسونی کند، اما کم کم به دلیل تجربه اش در نواختن چند ساز مختلف توانست در کلوبهای شبانه به عنوان نوازنده استخدام شود.
پیدایش سينماي ايران
ورود نخستين دستگاه سينماتوگراف به ايران در سال 1279 هجري شمسي توسط مظفرالدين شاه سر آغازي براي سينماي ايران به حساب ميآيد، هر چند ساخت اولين سالن سينماي عمومي تا سال 1291 اتفاق نيفتاد.
تا سال 1309 هيچ فيلم ايراني ساخته نشد و اندك سينماهاي تاسيسشده به نمايش فيلمهاي غربي كه در مواردي زيرنويس فارسي داشتند ميپرداختند. نخستين فيلم بلند سينمايي ايران به نام «آبي و رابي» در سال 1309 توسط اوانس اوگانيانس، با فيلمبرداري خان بابا معتضدي ساخته شد.
اولين فيلم
«آبي و رابي» در سال 1309 به كارگرداني اوانس اوگانيانس ساخته شد، تهيهكننده آن ساكوارليذره بود و فيلمبردار آن خان بابا خان معتضدي. اين فيلم سياه و سفيد و صامت بود و ماجراهاي خندهدار دو مرد بلند وكوتاه در موقعيتهاي مختلف را روايت ميكرد. فيلم روز جمعه 12 دي 1309 ساعت دو بعد از ظهر در سينما ماياك به نمايش درآمد.
«آبي و رابي» پانصد و شصت تومان خرج برداشت و حدود هفت هزار تومان عايد اوگانيانس كرد. بخشي از اين فيلم كمدي را حركات دو مرد كوتاه و بلند مضحك تشكيل ميداد و بخشي از آن نيز نقاشي بود، «آبي و رابي» براساس فيلم «پات پاته شون» دانماركي ساخته شده بود.
اوانس اوگانيانس متولد 1279 يا 1280 به روايتي در عشق آباد، جمهوري تركمنستان، و به روايتي در مشهد است. وي به نام اوانس اوهانيان هم شناخته و معروف است كه البته تلفظ درست نام او را بهتر نشان ميدهد.
اوگانيانس تحصيلاتش را در رشته تجارت در تاشكند، حقوق را در عشق آباد و سينما را در مسكو انجام داد و در سال 1308 به همراه دخترش زِما (بازيگر فيلم «حاجي آقا آكتور سينما») به ايران مهاجرت كرد. در سال 1309 مدرسه آرتيستي سينما را كه اولين مدرسه سينمايي در ايران بود با نام پرورشگاه آرتيستي سينما را در تهران تاسيس كرد و در همين سال به عنوان نويسنده، كارگردان، بازيگر و تدوينگر اولين فيلم تاريخ سينماي ايران را به نام «آبي و رابي» را ساخت.
اوگانيانس در سال 1311 استوديو پرسفيلم را تاسيس كرد. شكست اقتصادي دومين فيلم او، «حاجي آقا آكتور سينما» موانعي جدي را در جهت پيگيري اهداف اوگانيانس موجب شد. در سال 1317 از او براي تاسيس يك مدرسه سينمايي در كلكته دعوت شد و وي با قبول اين دعوت و سفر به هند اولين مدرسه سينمايي را در كلكته هند در سال 1318 براي اين كشور تاسيس كرد. وي چندين سال در هند اقامت داشت و در اين مدت در آكادمي اختراعات و اكتشافات آسيا عضويت داشت و در آن فعاليت ميكرد.
در سال 1326 به ايران بازگشت. وي قصد داشت براي آموزش سينما به بانوان و خردسالان نيز كلاس تشكيل دهد كه هيچگاه موفق نشد. در سال 1333 تصميم به فعاليت مجدد در سينما گرفت كه با ناكام ماند. حاصل اين فعاليت فيلمي بود با نام «سوار سفيد» كه ناتمام ماند.در سال 1338 فيلمنامهاي نوشت با عنوان «كودتاي 1299» كه نتوانست آن را تبديل به فيلم كند. او در سال 1340 در تهران درگذشت و در قبرستان ارامنه تهران به خاك سپرده شد.
اولين فيلم ناطق
فيلم «دختر لُر» محصول استوديو امپريال فيلم (بمبئي) به تهيهكنندگي اردشير ايراني و فيلمنامه و كارگرداني عبدالحسين سپنتا اولين فيلم ناطق سينماي ايران است. در اين فيلم روحانگيز كرماني (سامينژاد) و عبدالحسين سپنتا، نقشهاي اصلي را بازي ميكردند. فيلم سياه و سفيد بود و داستان جعفر و گلنار را روايت ميكرد كه به دنبال علاقهاي كه بهم پيدا ميكنند شرارت را در يك منطقه از بين ميبرند.
تهيه فيلم هفت ماه طول كشيد و در دي ماه 1312 در و سينماي ماياك و سپه به روي پرده رفت. اين فيلم در هند فيلمبرداري شده بود.
فيلم «دختر لُر» محصول استوديو امپريال فيلم (بمبئي) به تهيهكنندگي اردشير ايراني و فيلمنامه و كارگرداني عبدالحسين سپنتا اولين فيلم ناطق سينماي ايران است. در اين فيلم روحانگيز كرماني (سامينژاد) و عبدالحسين سپنتا، نقشهاي اصلي را بازي ميكردند. فيلم سياه و سفيد بود و داستان جعفر و گلنار را روايت ميكرد كه به دنبال علاقهاي كه بهم پيدا ميكنند شرارت را در يك منطقه از بين ميبرند.
تهيه فيلم هفت ماه طول كشيد و در دي ماه 1312 در و سينماي ماياك و سپه به روي پرده رفت. اين فيلم در هند فيلمبرداري شده بود.
اولين بازيگر زن سينماي ايران
صديقه (روحانگيز) سامينژاد در روز سه تير 1295 در شهر بم در استان كرمان متولد شد و در سال 1308 به همراه همسرش دماوندي كه در استوديو امپريال فيلم بمبئي به كار اشتغال داشت به هندوستان مهاجرت كرد و پس از 18 سال به ايران بازگشت.
به دليلي استقبالي كه از فيلم «دختر لر» در اكران عمومي صورت گرفت، سامينژاد در فيلم «شيرين و فرهاد» ساخته عبدالحسين سپنتا نيز بازي كرد. تحصيلات وي سيكل اول دبيرستان و پيشه اصلي او پرستاري بود.
روحانگيز سامينژاد در طبقه پايين خانهاي دو طبقه واقع در خيابان پاسداران تهران، سروستان ششم زندگي ميكرد. او عصر چهارشنبه دهم ارديبهشت 1376 در تهران در سن 81 سالگي درگذشت و در قطعه 36 رديف 44 شماره 46 بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
فيلم «گرداب» در سال 1332 در قطع 16 ميليمتري به كارگرداني و نويسندگي حسن خردمند و بازيگري ناصر ملكمطيعي به بازار عرضه شد. «گرداب» را هوشنگ محبوبيان در پارس فيلم تهيه كرد و ديگر بازيگران آن عبارت بودند از مهين ديهيم، هوشنگ بهشتي، زينت نوري، عبداله بقائي، احمد قدكچيان، منوچهر شفيعي (خواننده فيلم و بازيگر) و علي كيائي. «گرداب» با دوربين اوريكون فيلمبرداري و براي رنگي شدن به آمريكا فرستاده شد.
اولين كتاب سينمايي
نخستين كتاب سينمايي، فيلمنامهاي است به نام «شاه ايران و بانوي ارمن» كه ذبيحاله بهروز آن را نوشته و سال 1310 منتشر شده است.
اولين نشريه سينمايي
امتياز «سينما و نمايشات» اوائل سال 1308 به نام علي وكيلي صادر شد اما اولين شماره «سينما و نمايشات» به مديريت و سردبيري اسحاق زنجاني در 48 صفحه در قطع وزيري در مرداد 1309 منتشر شد.
چگونه خوب افتادن در عکس(رمز و راز خوش عکس بودن)
به بهانه بدرقه پیکرهای 36 مجاهدخلق
قلم در وصف این جنایت عاجز ماند.
این کلیپ را تقدیم می کنم به شیرزنان و کوهمردانی که تا آخرش ایستادند.
در ساعات اولیه بامداد جمعه، ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ برابر با ۸ آوریل ۲۰۱۱، آدمکشان خامنه ای و مالکی در عراق دریک حمله وحشیانه به کمپ اشرف ۳۵ تن رابه شهادت رساندند و بیش از ۳۰۰ تن را مجروح کردند.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.
صدرالدین تام
اشتراک در:
پستها (Atom)
درباره من
- صدرالدین تام
- I was born and raised in Iran. After being imprisoned as a political prisoner, I fled Iran, and seek refuge in Sweden in 1984, and started my new life in exile as a movie director.