صفحه ويكي ليكس فارسی واقعی

صفحه ويكي ليكس فارسی واقعی
از صفحه ويكي ليكس فارسی واقعی دیدن کنید

صفحه فیسبوک من

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

نگاهی فشرده به فیلم ِ «در سالی با سیزده ماه» ، اثر راینر ورنر فاسبیندر*


نوشته نیما حسین‌پور
داستان فیلم:
فرانکفورت، تابستان ۱۹۷۸: اِلویرا وایسهاوپت (اِرنست سابق) سالها پیش عاشق دلال سابق و کارفرمای امروز، آنتون زایتز، شده و تغییر جنسیت داده است. کریستوفر هاکر، معشوق کنونی‌اش، او را ترک می‌کند. دوست نزدیکش زورای قرمز به او خیانت می‌کند. دوست قدیمی اش زایتز از ادامه‌ی دوستی با او سر باز می‌زند. همسر سابقش (پیش از تغییر جنسیت) که از او دختری نیز دارد، حاضر نیست اِلویرا را بپذیرد. در پایان اِلویرا خودکشی می‌کند.
***
الویرا که پس از تغییر جنسیت به یک زن بدل شده، زندگی خویش را مرور می‌کند: کودکی و نوجوانیش در صومعه، شغلش به‌عنوان
قصاب، زندگی زناشویی‌اش با ایرنه که حاصلش دختری ا‌ست، و عمل جراحی در کازابلانکا، ایستگاه‌ هایی از زندگی که در جستجوی عشق گذشت.
زمان حال نیز چندان امیدوار کننده نیست. الویرا، رها شده توسط معشوقش، همراه با زنی روسپی، سرگرم گشت و گذار ِ بی‌هدف در شهر کابوسناک فرانکفورت، سالن‌های بازی، و آسمان‌خراش‌هاست.

نمایی از فیلم «در سالی با سیزده ماه»
در این فیلم، مانند بیشتر فیلم‌های فاسبیندر، دغدغه‌ی همیشگی او را می‌بینیم: تقابل فرد و اجتماع، نقش ِ جامعه، و «نگاه دیگران» در سرنوشت ِ انسان‌ها. این بار نیز شخصیت نخست انسانی‌ست که به‌سبب ویژگی کنونی‌اش - یعنی تغییر جنسیت - از جامعه جدا افتاده و حتی نزدیک‌ترین کسانش حاضر به دلداری دادن و کمک به او نیستند. الویرا در پایان به جایی می‌رسد که دیگر گزینه‌ای جز به‌سرانجام رساندن این «زنده‌بودن» ندارد.
بسیاری از سنجشگرانِ سینما بر این گمانند که این فیلم شخصی‌ترین و تلخ‌ترین فیلم ِ فاسبیندر است؛ گمانی که چندان هم نادرست نیست.

به هر روی او افزون بر نویسندگی و کارگردانی، شخصاً فیلم‌برداری، طراحی ِ صحنه و تدوین را نیز بر عهده داشت. این نکته نشان می‌دهد که سلیقه‌ی فردی‌ ِ فاسبیندر می‌توانسته به‌گونه‌ای آشکار و مستقیم بر فیلم اثر بگذارد.این فیلم در واقع، بیان ِ سینمایی ِ نگاه ِ فردی ِ فاسبیندر به‌جهانی است که او در آن بسر می‌بَرَد؛ بیان ِ درد و رنج ِ اوست، در دنیایی که آن‌را همچون کشتارگاهی (یکی از سکانس‌های بلند ِ نخستین ِ فیلم) به‌تصویر می‌کشد؛ جهان سرشار از بدی است و راهی جز انکارش نیست (سکانس ِ خودکشی ِ مردی در ساختمان و نقل قول‌هایی از شوپنهاور و فاسبیندر).الویرا در اینجا نماد ِ فردیتی است که در جستجوی دوست‌داشتن و دوست‌داشته شدن، در این جهان ِ تهی از دلسوزی و هم‌دردی و در میان ِ چرخ‌دنده‌های منش و کنش ِ «دیگران»، آرام آرام خُرد و خراب می‌شود و تکه تکه از بین می‌رود.
فاسبیندر در پشت دوربین

فاسبیندر با فیلم‌برداری ِ بسیار روان و میزانس‌های ویژه‌اش (فضاهای تنگ و بسته در آپارتمان و در بیرون نیز جداافتادگی ِ همیشگی ِ اِلویرا در قاب)، به القای این حس ِ آخرالزمانی یاری ِ فراوانی می‌رساند.شیوه‌ی روایی در این فیلم، همچون فیلم‌های دیگر فاسبیندر «ملوردام» است، که با «آشنایی‌زدایی»ِ پی‌در‌پی (گفتارهای فلسفی در میانه‌ی فیلم، گزاردن ِ نقل قول‌‌هایی از گوته و شوپنهاور و خود ِ فاسبیندر، سکانس ِ بلند بازی و رقص در شرکت ِ آنتون زایتس) از شکل ِ سطحی و احساسی بیرون آمده و آن را به اثری اندیشه‌برانگیز و زیبایی‌شناسانه بدل ساخته است.در پایان باید به بازیِ خوبِ فولکِر اشپنگلِر در نقش الویرا اشاره کنم. او با بازیِ جاافتاده و تأثیرگذارش، مانع ِ ارائه‌ی تصویری کلیشه‌ای از اِلویرا شده است.


* در سالی با سیزده ماه ( In einem Jahr mit 13 Monden )
فیلم‌نامه و کارگردان: راینر ورنر فاسبیندر
فیلم‌بردار: راینر ورنر فاسبیندر
بازیگران: فولکِر اشپنگلِر (اِلویرا)، گوتفرید جُن (آنتون زایتز)،اینگرید کاون (زورای قرمز) و ...
محصول آلمان ۱۹۷۸