صفحه ويكي ليكس فارسی واقعی

صفحه ويكي ليكس فارسی واقعی
از صفحه ويكي ليكس فارسی واقعی دیدن کنید

صفحه فیسبوک من

دنبال کننده ها

با پشتیبانی Blogger.

پنجاه و یک گفته مهم «آلفرد هیچكاك» در سالگرد تولدش


كافه سینما؛ سال‌ها گذشته و هنوز لفظ «استاد مسلم» در حوزه سینما، برازنده آلفرد هیچكاك است. این روزها به مناسبت سالگرد تولدش، این پنجاه جمله منتخب از او، تقدیم به شما. هنوز بسیار می‌توانیم از او بیاموزیم.

1. من یك كارگردان صاحب سبكم. اگر روزی سیندرلا هم بسازم تماشاگران فورا در كالسكه دنبال جسد می‌گردند.

2. تلویزیون حق زیادی به گردن روانشناسی دارد؛ هم از این نظر كه اطلاعات خوبی درباره‌ی آن می‌دهد و هم اینكه نیاز به روانشناسان را افزایش می‌دهد.


3. پرندگان احتمالا ترسناك‌ترین فیلمی است كه تا به حال ساخته‌ام.
4. یكی از موهبت‌های تلویزیون این است كه جنایت را به خانه‌ها بازگردانده است؛ یعنی به همان جایی كه تعلق دارد.
5. تماشای جنایت در تلویزیون می‌تواند كینه و عداوت را كاهش دهد. و حتی اگر شما هیچ كینه‌ای در خودتان احساس نمی‌كنید، پیام‌های بازرگانی می‌توانند مقداری به شما قرض دهند.
6. . دیالوگ‌ها، صداهایی هستند مثل باقی سروصداهای فیلم و از زبان كسانی خارج می‌شوند كه در حقیقت چشم‌هایشان مشغول روایت داستان است.
7. كنایه والاترین وجه ادبیات است.

8. به تماشاگران لذت بدهید، از همان نوع لذتی كه وقتی بعد از یك كابوس بیدار می‌شوند دارند.

9. بلوندها برای نقش قربانی‌ عالیند. آن‌ها مثل برف باكره‌ای می‌مانند كه ردپای خونین را به خوبی نشان می‌دهند.

10. مواد اولیه‌ی فیلم مستند را خدا خلق كرده است. در حالیكه در فیلم داستانی این كارگردان است كه نقش خالق را ایفا می‌كند. او باید زندگی بیافریند.

11. فیلم خوب فیلمی است كه ارزش پول شام، بلیط سینما، ودستمزدی را كه به پرستار بچه می‌دهید داشته باشد.
12. همیشه كاری كنید كه تماشاگر تا حد ممكن عذاب بكشد.

13. بهترین انتخاب بازیگر را كمپانی دیزنی دارد. اگر از یك بازیگر خوششان نیاید فقط كافی است كه پاك كن را بردارند.
14. درام همان زندگی است كه قسمت های ملال‌آورش حذف شده.

15. برای من سینما برشی از زندگی نیست، تكه‌ای از یك كیك است.

16. من آدم ترسویی هستم. این لیست چندتا از چیزهایی است كه آدرنالین خونم را بالا می‌برند: 1) بچه‌های كوچك 2) پلیس‌ها 3) ارتفاع 4) اینكه فیلم بعدیم به اندازه‌ی آخرین فیلمی كه ساخته‌ام خوب نباشد.

17. من تمام سعیم را به كار گرفتم تا از هرنوع سختی و پیچیدگی دور باشم. می خواهم همه‌چیز دوروبر من ساكت و به شفافیت بلور باشند.
18. فیلم خوب فیلمی است كه حتی اگر صدایش را هم قطع كنید، تماشاگران كاملا در جریان داستان باقی بمانند.

19. نباید بنشینید و در فیلمنامه‌تان برای وقوع قتل برنامه‌ریزی كنید. جنایت در فیلم‌ها باید ناگهانی و غیرمنتظره باشند، درست مثل زندگی واقعی.

20. سبك من، سرقت ادبی است.

21. زمان فیلم باید متناسب با حجم مثانه تماشاگران باشد.

22. وقتی یك بازیگر پیش من می‌آید كه درباره‌ی نقشش صحبت كنیم، بهش می‌گویم كه «همه‌اش توی فیلمنامه هست» بعد او می‌گوید«اما مثلا انگیزه‌ی من در این نقش چه باید باشد؟» و من جواب می‌دهم كه «دستمزدت.»

23. واقعا این چه داستان وحشتناكی است كه برای من درآورده‌اند؛ اینكه من از بازیگرها متنفرم و اینها. می‌توانید تصور كنید كسی از از جیمز استیوارت متنفر باشد؟ نمی‌دانم این شایعه از كجا آب می‌خورد. البته ممكن است ریشه‌‌اش در جمله‌‌ی «بازیگرها گاوند» باشند كه از من نقل كرده‌اند. دوستان بازیگر من می‌دانند كه من هیچ‌وقت نمی‌توانم چنین جمله‌ی بی‌ملاحظانه، بی‌ادبانه و سنگدلانه‌ای را بگویم. چیزی كه احتمالا در آن لحظه گفته‌ام این بوده كه با بازیگران باید مثل گاو رفتار شود.

24. روانی (1960) برای من یك كمدی بزرگ است. یعنی جز این هم نباید می‌بود.

25. حتی فیلم‌های شكست‌خورده‌ی من عاقبت سود تولید می‌كنند و بعد از چند سال هم به یك اثر كلاسیك تبدیل می‌شوند.

26. (متن كامل سخنرانیش بعد از دریافت جایزه‌ی یادبود "ایروینگ تالبرگ") متشكرم.

27. (بعد از دریافت جایزه یك عمر دستاورد هنری از انیستیتوی فیلم آمریكا AFI) اجازه می‌خواهم تا اینجا نام چهار نفر را ذكر كنم كه به من بی‌نهایت شجاعت و محبت عطا كردند و در همه حال همراه و یاورم بودند. اولین نفر از این لیست چهارنفره، یك تدوین‌گر است، دومیشان یك فیلمنامه‌نویس، سومیشان مادر دخترم پاتریشیا، و چهارمیشان یك آشپز حرفه‌ای كه در آشپزخانه معجزه می‌كند. و اسم همه‌شان هم هست: آلما رویل. (همسر استاد)

28. (درباره‌ی آنتونیونی و فیلم او، آگراندیسمان (1966)) این جوان ایتالیایی كم‌كم دارد مرا نگران می‌كند!

29. از اینكه بتوانم تماشاگرها را مثل پیانو بنوازم واقعا لذت می‌برم.

30. صحنه‌های قتل ‌را مثل صحنه‌های عاشقانه فیلم‌برداری كنید و صحنه‌های عاشقانه را مثل صحنه‌های قتل.

31. كری گرانت تنها بازیگری است كه من واقعا عاشقشم.

32. برای ساختن یك فیلم خوب شما به سه چیز احتیاج دارید: فیلمنامه، فیلمنامه و فیلمنامه.

33. واقعا درك نمی‌كنم كه چرا خیلی‌ها آزمایشاتشان را سر صحنه‌ی فیلم‌برداری انجام می‌دهند. به نظر من همه چیز باید از قبل روی كاغذ آورده شود. مثل آهنگسازی كه بعد از ساعت‌ها كلنجار و بالا پایین كردن نت‌ها، دست‌آخر موسیقی زیبایی می‌سازد. چیزی كه باید به به دانشجوها آموزش بدهیم این نوع قدرت تخیل است. این عنصر مهمی است كه معمولا همه نادیده‌اش می‌گیرند.

34. (درباره‌ی شمال از شمال غربی) اسمی كه در ابتدا برای فیلم انتخاب كرده‌بودیم «مردی در دماغ لینكلن» بود. خب، نگذاشتند از این اسم استفاده كنیم دیگر. آن‌ها حتی به ما اجازه فیلم‌برداری در كوه‌های راشمور را ندادند چون احتمال آن بود كه به این بنای ملی صدمه بزنیم. این قضیه یك مقدار غم‌انگیز است چون من در ذهنم یك نمای عالی را ترتیب داده بودم كه در آن، كری گرانت در دماغ لینكلن مخفی می‌شد و ناگهان عطسه‌اش می‌گرفت!

35. تخم‌مرغ‌ها من را به وحشت می‌اندازند.حتی بدتر از وحشت، آن‌ها حالم را به هم می‌زنند. یك حجم كروی سفید بدون هیچ سوراخ و منفذی... تابه‌حال چیزی مشمئز كننده تر از شره‌ی زرده‌ی تخم‌مرغ بعد از شكستنش دیده‌اید؟ خون به خاطر رنگ قرمزش آدم را سرحال می‌آورد. اما زرده‌ی تخم مرغ.... اه! من كه تابه‌حال حاضر به مزه‌ كردنش نشده‌ام.

36. درك مقوله‌ی ترس آنقدرها هم سخت نیست. ما همه در كودكی از چیزهایی می‌ترسیدیم. مثلا از اینكه شنل قرمزی كوچولو با گرگ بد گنده روبه‌رو شود. الان هم چیزی عوض نشده. چیزی كه امروز ازش می‌ترسیم از همان جنسی است كه دیروز ما را می‌ترساند. فقط نوع گرگ را عوض كرده‌اند.

37. ( پیش از اكران عمومی روانی (1960)) شایعه شده كه "روانی"، آنقدر ترسناك است كه زبان بعضی از تماشاگران را بند خواهد آورد. ببینید، چندتا از همكاران من همسرانشان را برای پیش‌نمایش فیلم فرستاده بودند و خب، این خانم‌ها بعد از تماشای فیلم به شدت شوكه شده بودند؛ اما به شما اطمینان می‌دهم كه هنوز با قوت تمام مشغول وراجی بودند.

39. ( در پاسخ به اینكه چرا اینقدر طول كشید تا دولت بریتانیا به استاد لقب شوالیه اعطا كند) فكر می‌كنم دلیلش سربه‌هوا بودنشان است.

40. انتقام شیرین است و چاقتان هم نمی‌كند.

41. بزرگ‌ترین شانسی كه من در زندگیم آوردم این است كه واقعا آدم ترسویی هستم.راستش از این لحاظ احساس سعادت می‌كنم. این برای من یك موهبت است كه همواره مقداری ترس در خودم حس ‌كنم، چون به نظرم یك قهرمان شجاع نمی‌تواند یك فیلم پرتعلیق بسازد.

42. روزی كسی به من گفت كه هر دقیقه یك قتل رخ می‌دهد. بنابراین من دیگر وقتتان را نمی‌گیرم. برگردید سركارتان.

43. تلویزیون مثل تستر می‌ماند؛ شما یك دكمه را فشار می دهید و هرروز چیز یكسانی دریافت می‌كنید.

44. تنها راه خلاصی من از ترس‌هایم این است كه درباره‌شان فیلم بسازم.

45. من یك راه‌حل عالی برای گلودردتان سراغ دارم: ببریدش.

46. سابق بر این همه‌ی بدمن‌ها سبیل‌های تابیده داشتند و هروقت سگی می‌دیدند لگدی نثارش می‌كردند. امروزه تماشاگران باهوش‌تر شده‌اند. آن‌ها دیگر دوست ندارند روی صورت آدم بده نور تاكیدی بیندازیم و از بقیه جدایش كنیم. بدمن‌های امروزی باید از میان مردم عادی و با همان ضعف‌ها و شكست‌ها انتخاب شوند.

47. هرچه‌قدر قطب شر داستان قوی‌تر باشد فیلم بهتری خواهیم داشت.

48. آدمكش‌ها در فیلم‌ها همیشه خیلی تروتمیز و شیك نشان داده شده‌اند. كاری كه من انجام می‌دهم این است كه نشان دهم كشتن یك انسان، می‌تواند چه‌قدر سخت و كثیف باشد.

49. من ضد پلیس‌ها نیستم. فقط ازشان می‌ترسم.

50. (در پاسخ به گلایه‌های مادری كه دخترش بعد از تماشای "روانی" دیگر حاضر به دوش گرفتن و رفتن به حمام نیست) اگر اینطوری است من استفاده از خشك‌شویی را به شما پیشنهاد می‌كنم خانم.

51. من مجهز به چیزی هستم كه بقیه‌ی مردم به آن می‌گویند: حس طنز شیطانی.


فیلم خوب فیلمی است كه ارزش پول شام،
بلیط سینما، و دستمزدی را كه به پرستار بچه می‌دهید داشته باشد...